هرکجا در طلب یار دلارام شدم
بیقرار دل سرگشته به ایام شدم
هر نسیمی که گذر کرد ز کوی رخ دوست
همچو آن برگ خزان دیده، به ناکام شدم
چشم به دنبال تو هر لحظه سحـرگاه و غروب
عاقبت گمشده در وسوسه و دام شدم
اشکها ریختم از هجر، ولی راه نبـود
چون غباری به ره عشق، سرانجام شدم
هر که با مهر و وفا رفت، به مقصود رسید
من اسیر غم دوری، شب هنگام شدم
گر بیاید خبر از یار، دلم زنده شود
ورنه خاکستـر افسـردهی ایـام شدم
عشق را گر بفروشند دل از دست بدهم
در حقیقت من آدینه به اکرام شدم
شاعر: خداداد آدینه


