تا کی صفای گمشده را جستجو کنم؟
تا کی خیال وصل تو را آرزو کنم؟
سهل است گر عنان ز کفم رفته از غمت
آخر چگونه بر غم هجر تو خو کنم؟
یک لحظه بی جمال تو دنیا نمیخرم
مجنون نیام که بی تو بهشت آرزو کنم
دل را به آتش غم هجران سپردهام
تا جای ناله، شعلهٔ غم در گلو کنم
چون موج بیقرارم و هر سو به جستجو
باید دل از غبار عطش شستشو کنم
دست طلب به دامن جودت نمیرسد
کو درگهی دگر که بر آن قبله رو کنم؟
لب دوختم ز شوخیِ اسرار چشم تو
تا با نگاه آینهها گفتگو کنم