آن یکی دانم ز بی خویشی خویشناله می کردی ز درویشـی خـویشگـفـتـش ابــرهـیـم ادهـم ای پـسـرفـقـر تــو ارزان خــریـدسـتــی مـگـرمرد گفتـش کاین سخن ناید بـ…
آن یکی دانم ز بی خویشی خویش | ناله می کردی ز درویشـی خـویش |
گـفـتـش ابــرهـیـم ادهـم ای پـسـر | فـقـر تــو ارزان خــریـدسـتــی مـگـر |
مرد گفتـش کاین سخن ناید بـه کار | کس خـرد درویشـی آنگه شـرم دار |
گفـت من بـاری بـه جـان بـگـزیده ام | پـس بـه ملـک عـالمش بـخـریده ام |
می خـرم یک دم بـه صد عالم هنوز | زانـک بــه مـی ارزدم هـر دم هـنـوز |
چـون بـه ارزم یافـتـم مـن این مـتـاع | پــادشـاهـی را بــه کـل کـردم وداع |
لـاجـرم مـن قـدر مـی دانـم، تــو نـه | شکر آن برخویش می خوانم، تو نه |
اهـل هـمـت جـان و دل دربــاخـتـنـد | سـالـها بـا سـوخـتـن در سـاخـتـنـد |
مرغ همتـشان بـه حضرت شد قرین | هـم ز دنـیا در گـذشـت و هم ز دین |
گـر تـو مـرد این چـنین همـت نه ای | دور شـو کـاهل، ولـی نعـمت نه ای |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج