خیالت از خودت بهتر!
شبی کشدار
سر و زانو
و دستی در میان مو
هلالِ صورتت در نور پیدا بود
و دل
شیدایِ شیدا بود
.
.
.
خیالت از خودت بهتر!
هوا تبدار
و تن
تندیس خواهش بود
میان یکسر
نوازش بود
سازش بود
.
شروع قصه اما صبحِ فردا بود
به سر آشوب و بلوا بود
و دل
تنهایِ تنها بود
.
.
.
خیالت از خودت بهتر
که بیرحمی
.
از کتاب :نجوا در گوش ماه