چه شد که خیره بر آیینهها نظر کردیم؟
ز داغ سینهٔ تاریخ، چشم تر کردیم.
به هر بهانه ز پای اراده وا ماندیم،
به هر بهانه در این خواب بیخبر کردیم.
صدای حق چو برآمد، سکوت ما گل داد،
به جرم لرزش دل، دست و پا به سر کردیم.
به جای آنکه به میدان کنیم کاری نو،
دوباره عزم به تسلیم و انحراف سر کردیم.
ز هر نسیم امیدی گذشت، ما خاموش،
نهال شور به خاکی عقیمتر کردیم.
قضاوتی که به تاریخ مانده است از ما،
به شرم آینه گوییم، خود نظر کردیم.
بهمن، با سرشت ایزدیت، روشنم کن،
کجا ز مهر خدا دست بر حذر کردیم