دل ز قیدِ عالم چون نسیمِ جان رفت
در هوایِ معشوق ، بی خبر عیان شد
چون شکست پیوند ، در هوای تردید
در حریمِ معنا ، محوِ جاودان شد
در وصالِ مطلق بی زبان سخن ماند
در نگاهِ معشوق ، ذره ای جهان شد
نه فنا ، نه باقی ،نه خود ، نه غیر
ز طوافِ حیرت ، جمله دل نهان شد
سکوت اگر بگوید ، زبان خموش گردد
در سِرِّ آن تجلّی ، وجود بی امان شد
چو قطره شد به دریا،دگر زخود نماندش
به نور یار تابید وَ شمع کاروان شد
فتاد جان زهستی ، چو آفتابِ معنا
نهان شد آن که پیدا، پدید آن نهان شد
گزیده ای است از سیر عرفانی
وزن: بحر مجتث مثمن اخرب مکفوف محذوف
توضیحات:
قید عالم = وابستگی های دنیوی
پیوند = ارتباط ، وابستگی دنیوی
حریم معنا = حریم حقیقت
بی زبان سخن شد= حقیقت را بی واسطه دریافت کردن بی نیاز از زبان و بحث کردن
جمله دل نهان شد= تمام آموزشها و خودشناسی در دلش مخفی شد
طواف حیرت = حس عارفانه و سیر سلوکی است ، دَوَران حیرانی ، نه در فنا مانده ، نه در بقای آگاهانه نه خودش نه دیگران را نمیشناسد
از خود بیخود شدن تقریبا به زبان عام
نهان شدن آن که پیدا= آنکه نهان بود و سرشار از لطف الهی ، به دور از من ذهنی و هوای نفسانی پیدا شد
پدید آن نهان شد= آن انسان با هوای نفسانیو محدود نهان شد و روح و شخصی با آموزش پیدا شد