فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 26 اردیبهشت 1404

پایگاه خبری شاعر

شیخی که از سگی پلید دامن در نچید

در بر شیخی سگی می شد پلیدشـیخ از آن سـگ هیچ دامـن در نچـیدسـایلـی گـفـت ای بـزرگ پـاک بـازچـون نـکـردی زیـن سـگ آخـر احـتــرازگفـت این سـگ ظـاهری دارد…

در بر شیخی سگی می شد پلیدشـیخ از آن سـگ هیچ دامـن در نچـید
سـایلـی گـفـت ای بـزرگ پـاک بـازچـون نـکـردی زیـن سـگ آخـر احـتــراز
گفـت این سـگ ظـاهری دارد پـلیدهـســت آن در بــاطــن مــن نــاپــدیـد
آنـچ او را هـسـت بـر ظـاهـر عـیـانایـن دگـر را هـســت در بــاطـن نـهـان
چون درون من چو بـیرون سگستچون گریزم زو که بـا من هم تگ است
ور پــلــیــدی درون انــدکــیــســتصد نجس بیشی که این قله یکیست
گـرچـه انـدک حـیـرت آمـد بـنـد راهچـه بـه کـوهی بـازمـانی چـه بـه کـاه

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج