قالب شعر: چهار پاره
درفقر، عمر بیوه گی اش را
بادرد پنهانی به سر می برد
در کوچه های لاله زار شب
برقلب سردش نیشتر می خورد
با هر تماس هرزه ی دستی
فریاد گنگی درسرش جوشید
همبستر رویای تلخی شد
ته استکان عمر را نوشید
او درمیان جنگ بازوها
تن لرزه می افتد بر اندامش
درهر گریز از داغ بی حدش
دردگناهی بود درکامش
در خانه مثل کارگر ها بود
دائم لباس کار می پوشید
او از عذاب و خستگی هر روز
غم های خود را سیر می نوشید
:از شانه ی افتاده اش پیداست
سنگینی ویرانه ا ی از غم
آوار زخمی که به جا مانده
بر قلب پر درد و پر از ماتم
زهره کریمی