کـرده بـود آن مـرد بــسـیـاری گـنـاهتـوبـه کـرد از شـرم، بــازآمـد بـه راهبـار دیگـر نـفـس چـون قـوت گـرفـتتوبه بشکست و پی شهوت گرفتمــدتــی دیــگــر …
کـرده بـود آن مـرد بــسـیـاری گـنـاه | تـوبـه کـرد از شـرم، بــازآمـد بـه راه |
بـار دیگـر نـفـس چـون قـوت گـرفـت | توبه بشکست و پی شهوت گرفت |
مــدتــی دیــگــر ز راه افــتــاده بــود | در هـمـه نـوعـی گـنـاه افـتـاده بـود |
بـــعــد از آن دردی درآمــد در دلــش | وز خـجـالت کار شد بـس مشکلش |
چون بـجز بی حاصلی بهره نداشت | خواست تـا توبـه کند زهره نداشت |
روز و شب چون قلیه وی بر تابه ای | دل پـر آتـش داشـت در خـونابـه ای |
گـر غـبـاری در رهـش پـیوسـت بـود | ز آب چـشم او همه بـنشست بـود |
در ســحــرگــه هـاتــفــیـش آواز داد | ســازگـارش کـرد، کـارش ســاز داد |
گـفـت مـی گـویـد خــداونـد جــهـان | چـون در اول تـوبـه کـردی ای فـلان |
عـفـو کـردم، تـوبــه بــپــذیـرفـتـمـت | مـی تـوانـسـتـم ولـی نـگـرفـتـمـت |
بـار دیگر چون شکستی تـوبـه پـاک | دادمت مهل و نگشـتـم خـشم ناک |
ور چـنانست این زمان ای بـی خـبـر | آرزوی تــــو کــــه بــــازآیـــی دگــــر |
بــازآی آخــر کــه در بــگـشــاده ایـم | تـو غـرامـت کـرده بـاز ایسـتـاده ایم |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج