فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 26 اردیبهشت 1404

پایگاه خبری شاعر

حکایت مردی که پس از مرگ حقه ای زر او بازمانده بود

حـقـه زر داشـت مـردی بـی خـبـرچــون بــمـرد و زو بــمـانـد آن حــقـه زربـعد سالی دید فرزندش به خوابصورتش چون موش دو چشمش پر آبپس در آن موضع که زر بنها…

حـقـه زر داشـت مـردی بـی خـبـرچــون بــمـرد و زو بــمـانـد آن حــقـه زر
بـعد سالی دید فرزندش به خوابصورتش چون موش دو چشمش پر آب
پس در آن موضع که زر بنهاده بودمـوشـی اندر گـرد آن مـی گـشـت زود
گـفـت فـرزندش کـزو کـردم سؤالکـز چــه ایـنـجــا آمـدی بــر گـوی حــال
گـفـت زر بـنـهـاده ام این جـایـگـاهمــن نــدانـم تــا بــدو کــس یـافــت راه
گفت آخر صورت موشت چـراستگـفـت هـر دل را کـه مـهر زر نـخـاسـت
صورتـش اینست و در من می نگرپــنــد گــیـر و زر بــیـفــکــن ای پــســر

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج