فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 1 خرداد 1404

پایگاه خبری شاعر

حکایت مردی که خری به عاریت گرفت و آنرا گرگ درید

بــود در کــاریــز بــی ســرمــایــه ایعاریت بـسـتـد خـر از همسـایه ایرفـت سـوی آسـیا و خـوش بـخـفـتچون بـخفت آن مرد حالی خر برفتگــرگ آن خــر را بــد…

بــود در کــاریــز بــی ســرمــایــه ایعاریت بـسـتـد خـر از همسـایه ای
رفـت سـوی آسـیا و خـوش بـخـفـتچون بـخفت آن مرد حالی خر برفت
گــرگ آن خــر را بــدریــد و بـــخــوردروز دیـگـر بـود تـاوان خـواسـت مـرد
هـر دو تــن مــی آمــدنــد از ره دوانتــا بـــنــزد مــیــر کــاریــز آن زمــان
قـصـه پـیش مـیـر بـرگـفـتـنـد راسـتزو بـپـرسـیدند کین تـاوان کـراسـت
مـیـر گـفــتــا هـرک گــرگ یـک تــنـهسـردهد در دشـت صـحـرا گـرسـنه
بی شک این تاوان برو باشد درستهردو را تـاوان ازو بـایسـت جـسـت
بـا رب این تـاوان چـه نیکـو مـی کـندهیچ تـاوان نیسـت هرچ او می کند
بـر زنان مصـر چـون حـالـت بـگـشـتزانک مخلوقی به دیشان برگذشت
چـه عـجـب بـاشـد کـه بـر دیوانه ایحــالـتــی تــابــد ز دولـت خـانـه ای
تـا در آن حـالت شـود بـی خـویش اونـنـگـرد هـیـچ از پـس و از پـیـش او
جـمـلـه زو گـویـد، بــدو گـویـد هـمـهجـمـلـه زو جـوید، بـدو جـوید هـمـه

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج