شــد مـگــر مـحــمـود در ویـرانـه ایدیـد آنـجــا بــی دلــی دیـوانـه ایسر فرو بـرده بـه اندوهی که داشتپشت زیر بار آن کوهی که داشتشـاه را چـون دید، گفـ…
شــد مـگــر مـحــمـود در ویـرانـه ای | دیـد آنـجــا بــی دلــی دیـوانـه ای |
سر فرو بـرده بـه اندوهی که داشت | پشت زیر بار آن کوهی که داشت |
شـاه را چـون دید، گفـتـش دوربـاش | ورنه بـر جـانـت زنـم صـد دور بـاش |
تو نه ای شاهی، که تو دون همتی | در خـدای خـویش کـافـر نـعـمـتـی |
گـفـت مـحـمودم، مـرا کـافـر مـگـوی | یک سخن بـا من بـگو، دیگر مگوی |
گـفـت اگـر می دانیی ای بـی خـبـر | کـز کـه دور افــتــاده ای زیـر و زبــر |
نیسـتـی خـاکسـتـر و خـاکـت تـمام | جـملـه آتـش ریزیی بـر سـر مـدام |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج