فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 28 اردیبهشت 1404

پایگاه خبری شاعر

حکایت عزیزی که از داشتن خداوند شادی میکرد

آن عزیزی گفت شد هفتـاد سـالتـا ز شـادی مـی کـنـم و از نـاز حـالکین چـنین زیبـا خداوندیم هستبــا خـداونـدیـش پــیـونـدیـم هـسـتچون تـو مشغولی بـجویایی …

آن عزیزی گفت شد هفتـاد سـالتـا ز شـادی مـی کـنـم و از نـاز حـال
کین چـنین زیبـا خداوندیم هستبــا خـداونـدیـش پــیـونـدیـم هـسـت
چون تـو مشغولی بـجویایی عیبکـی کـنـی شـادی بـه زیبـایی غـیب
عیب جویا، تو به چشم عیب بینکـی تـوانـی بــود هـرگـز غـیـب بـیـن
اولــا از عــیــب خـــلــق آزاد شــوپس به عشق غیب مطلق شاد شو
موی بـشـکافـی بـه عـیب دیگرانور بــپــرسـم عـیـب تــو کـوری در آن
گر بـه عیب خویشتـن مشغولییگـرچـه بـس مـعـیـوبـیـی مـقـبـولـیی

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج
آخرین اخبار شعر و ادبیات