بی تو هر روز مرا جمعهی بیحوصلههاست
چون غریبی که بسوی وطنش فاصلههاست
بی تو تقویم که آبِستن ایام غم است
همه اوراق،خزاندیده،پر از غائلههاست
در بیابان جنون چشم پر از اندوهم
نگران منتظرِ آمدن قافله هاست
تا به رویم تو در این خانه دری نگشایی
خانه گویی که “بهروی گسل زلزلههاست”*
تا به دریا نزنم این دل طوفانی را
دل شوریده چو زنگار تنِ اِسکلههاست
بودن و یا که نبودن همه این است سئوال
ذهنم آشفته و درگیر همین مسئله هاست
بشکند چینی بیتاب دل از تنهایی
از دل سنگ تو ای دوستهزاران گلههاست
دل تقدیر اگر نرم شود با دل ما
صبح فردا همهجا زمزمهی چلچلههاست.
#محمد_حسین_نظری