فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 17 بهمن 1403

پایگاه خبری شاعر
طنزنامۀ شاعران
Uploaded Image

موقعیت در نقشه ادبی : شاعران خراسان رضوی

قالب تخصصی اشعار : دیگر قالب ها

قالب شعر: مثنوی


 

شاعری وام گرفت دلش آرام گرفت
نزد معشوق رسید از لبش کام گرفت

گفت حالا دیگر بخت با من یار است
گفت روزی پدرت: شاعرک بیکار است

تو سیه‌بخت شوی گر شوی همسر او
بازخواهی برگشت بی‌درنگ از در او

می‌روم می‌گیرم خانه‌ای با این وام
باوجود خانه می‌شوم شیرین‌کام

شاعرک رفت وَ رفت تا به بنگاه رسید
استکان چایی از سر ذوق چشید

چون‌که قیمت‌ها را او ز بنگاه شنید
اندکی جا خورد و از رخش رنگ پرید

بود قیمت بیش از آنچه او می‌پنداشت
وام‌ مسکن انگار بهر او سود نداشت

رفت و رفت آن شاعر باز بنگاه دگر
تا خرد یک خانه از برای دختر

ماه‌ها گشت وَ گشت تا که یک خانه خرید
اولین قسط بانک آخر ماه رسید

قسط اول را داد، گفت: حالا دیگر
وقت آن است روم من سراغ دلبر

دیرگاهی‌ست شده بی‌خبر از حالم
او نمی‌داند حال چقَدَر خوشحالم

حال با این خانه پدرش تسلیم است
داد تقدیر این بار به دو دست من، دست

شاعرک رفت وَ رفت تا درِ منزل یار
خواست تا در بزند بود در باز انگار

دید او صحن حیاط که چراغان شده‌است
عاقدی بنشسته دفتری هم در دست

دید معشوقش را در کنار داماد
پدر معشوقش، بود انگاری شاد

چون‌‌که آن مجلس عقد به خوشی پایان یافت
شاعرک با عجله نزد معشوق شتافت

گفت: چند ماهی است که ندیدی تو مرا
از چه بشکستی تو این چنین عهد و وفا

دخترک ساکت بود پدرش پاسخ داد
گفت: به‌به! چه عجب از شما ای استاد

راه را گم کرده یا که مهمان منید
خشمگین شد شاعر چون‌که آن حرف شنید

من گرفتم وامی تا که یک خانه خرم
من نمی‌دانستم که چه آید به سرم

پدر دختر گفت: هست تاجر این مرد
جای گل روز نخست او جواهر آورد

چند حجره دارد او در مرکز شهر
دخترم تا با اوست، بی‌نیاز است از دهر

چند هکتار زمین خانه‌ای چون دریا
بخت این دختر هست هم‌چو نامش زیبا

شاعر بیچاره حرف‌ها را چو شنید
پای او سست شد و رنگ رخسار پرید

گفت: گرچه خالی‌ست جیب شاعر اما
نشکند چون خوبان حلقۀ عهد و وفا


آثار دیگر شاعر :

اشعار شاعران