دکترامیرحسین اللهیاری متولد ۱۳۶۲ در شهر ابهر است او یک پزشک است اما شاعر، نویسنده ، نمایشنامه نویس، ترانه سرا و پژوهشگر در حوزه فلسفه عرفان اسلامی نیزهست همچنین در ادبیات ترکی و ادبیات معاصر عرب از معدود مترجمانی است که دستی بر آتش دارد و بر ادبیات کهن عرب و حکمت اسلامی نیز احاطه دارد
امیرحسین اللهیاری در جلسه ۵۸۴ نشان درجه یک هنری را در رشته ترجمه شعر کسب نمود که مایه مباهات است از او درباره آثارش سوال کردم وی گفت تاکنون ۲۴ اثر که ۱۴ اثر آن ترجمه و ۱۰ اثر دیگر تالیف در حوزه شعر و فیلمنامه است را منتشر کردهام و ۶ اثر نیز در دست چاپ دارم
این هنرمند خلاق در ادامه گفت در رشته موسیقی،آهنگسازی ، نوازندگی ، خوانندگی و نمایش دارای سابقه هستم واز سال ۱۳۷۳ فعالیتهای هنری خود را آغاز کرده ام. اشعار و ترانههایم توسط خوانندگان معاصر ایرانی برای تیتراژ فیلم و آلبومهای موسیقی استفاده شده است. از جمله هنرمندانی چون رضا صادقی، همایون شجریان، گرشا رضایی و شهرام شکوهی و آهنگسازانی چون کیاوش صاحب نسق و مسعود سخاوت دوست .
وی در ادامه گفت با توجه به اندک بودن منابع فارسی ادبیات معاصر عرب در ایران آثار ترجمه شدهاش از زبان عربی به فارسی آثار منحصر به فردی برای علاقمندان محققان و پژوهشگران است .اللهیاری اظهار داشت از ابتدای فعالیت در حوزه ادبی مورد تشویق و توجه اساتید بزرگی چون دکتر محمد علی اسلامی ندوشن، دکتر بهاءالدین خرمشاهی و استاد محمود دولت آبادی و سایر بزرگان بودم مقدمههایی در کتابهای تالیفی ایشان که در دهههای ۸۰ و ۹۰ چاپ شد نوشته اند از جمله مجموعه شعر “عقاب قله یوشان”” سلامت در شاهنامه” مجموعه غزل” پری خوانی”
دکتر اللهیاری ضمن اشاره به شاعر بزرگ حسین منزوی میافزاید از سال ۸۱ رابطه نزدیکی با حسین منزوی داشتم و از سال ۱۳۸۲ جشنواره بزرگ شعرو موسیقی( زبان ساده عشق) را در سطح دانشجویان کشور باحضور شخصیتهایی چون حسین منزوی بهروز یاسمی، رحیم رسولی و سعید بداغی برگزار نمودم وی سپس اظهار میدارد پس از درگذشت حسین منزوی مراسم عصری با شعر و موسیقی تحت عنوان (نام من عشق است ) را در تالار امام علی دانشگاه شهید بهشتی با حضور خانواده منزوی برگزار نمودم این برنامه با سخنرانی همایون خرم ، علی موسوی گرمارودی و با شعرخوانی شاعرانی از تهران زنجان مانند بهروز یاسمی و خلیل جوادی همراه بود.
وی در ادامه درباره ترجمه کتابها میافزاید ۵ کتاب از ابن عربی را ترجمه کردم “ترجمان الاشواق” و” عنقای مغرب فی ختم الاولیا” و شمس المغرب در سالهای ۱۳۹۹ و ۱۴۰۰ ترجمه و به چاپ رسید یک کتاب از محمد حسن علوان رمانی درباره زندگانی ابن عربی با عنوان “گاه ناچیزی مرگ” و کتاب های “نامه سریانیه”” تدبیرات الهیه “که در سال ۱۴۰۲ توسط نشر مولی به چاپ رسیده است
همچنین دو کتاب از ابن فارض مصری ترجمه دیوان قصاید “بر چکاد چکامه عشاق” ترجمه منظوم” تائیه ی کبری” نیز در سال ۱۴۰۰ چاپ شد
این مترجم مشهور ابهری گفت سه کتاب ترجمه از محمد حسن علوان دو کتاب ترجمه علی احمد سعید اسبر معروف به آدونیس را چاپ کردم کتاب گران سنگ تاریخ ادبیات معاصر عرب کمبریج به سرویراستاری محمد مصطفی بدوی و هیئت نویسندگان عبدالعزیز السبیل ابوبکر با قادر و محمد الشوکانی با ترجمه و حواشی نویسی خودم توسط انتشارات مولا به چاپ رسید که میتواند منبع مناسبی برای علاقمندان پژوهشهای ادبی در حوزه ادبیات عرب باشد.
اللهیاری در ادامه به بازآفرینی و ترجمه کتاب مستطاب ۱۰۱ شب شاره میکند و میگوید حیدر بابای استاد شهریار را نیز به فارسی ترجمه کردم و یک کتاب از محمد بن عبدالجبار نفری و دو کتاب از عبدالقادر گیلانی به نامهای “الفتح الربانی و الفیض الرحمن” در سال ۱۴۰۲ چاپ شد و کتاب دیگر با عنوان “فتوح الغیب” در دست چاپ است
اللهیاری شاعر توانمند ابهری به مجموعه اشعارنیزاشاره کرد و گفت شعر بلند شبهای موشک باران یادداشتهای کوچک بیمارستان در سال ۱۴۰۱ چاپ شد مجموعه غزل پری خوانی و مجموعه چشمهای قهوهای تو و همچنین کتاب تنها این را برای تو نوشتم مریم و عقاب قله یوشان و مجموعه شعر آن حرف دگر که ۷۲ رباعی پیوسته عاشورایی است را چاپ کردم این فعال حوزه هنر و ادب میافزاید در حوزه فیلمنامه غراب جندون را توسط نشر مولا در سال ۴۰۱ چاپ کردم کتابهای دیگری نیز در دست چاپ دارم
اللهیاری شاعر و مترجم ابهری در کسب افتخارات حوزه شعر و نویسندگی از دوران نوجوانی و جوانی کارنامه درخشانی دارد وی در این باره به پایگاه خبری شاعر گفت نفر اول مسابقات فرهنگی شعر استانی در سالهای ۱۳۷۳ و ۱۳۷۸ را به دست آوردم همچنین در سال ۷۸ 13مقام اول داستان نویسی استانی را نیز کسب کردم در سال ۱۳۹۴ در دهمین جشنواره بین المللی شعر فجر استان زنجان اول شدم و لوحهای تقدیر فراوانی رو در طول این مدت به مناسبتهای مختلف دریافت نمودم
در ادامه اشعار زیبایی از امیرحسین اللهیاری را باهم زمزمه می کنیم
1
رسید و…. بام و در از بُهتْ در نمی آید
که مرگ نیز چنین بی خبر نمی آید
طرازِ زلفِ به دوش اوفکــنده گشته دراز
ولی هنوز به قوسِ کمر نمی آید!ا
غمت به جانِ من! این گونه از چه غمگینی
که لب گشودی و بویِ شِکَــر نمی آید؟!ا
به قصدِ شعرْ گرفتم قلم به دست، ولی
یکی خیالِ مُقَفّا به سر نمی آید
به اضطراب نوشتم: بریده باد این دست
کزو برای دلت کار بر نمی آید!ا
تو مرهمی و منم زخم، پس ببوس مرا
که هیچ جز تو به من کارگر نمی آید
شبْ آن چه از تو سرودم سَحَر ز یادم رفت
زهی پسر که به یادِ پدر نمی آید!ا
عجب که ای علفِ تیز بویِ کاغذ پیچ
“نَفَس بر آمد و کــــام از تو بر نمی آید!ا”
مگر به تعزیه خوانند تا بگریانند
که این بیاضْ به کارِ دگر نمی آید
به خود که رفته ام ازخویش مانده ام نگران
عزیزِ رفته سفر از سفر نمی آید!ا
.
.
.
.وفکنده: افکنده
نفس برآمد و کام از تو…: حافظ
بیاض: دفترچه ای که در آن نوحه و دعا نویسند
2
زنانْ به امرِ پریشاندنِ تو مأمورند
به اضطرابْ عذابت کنند و معذورند!ا
بدار حرمتِ زلف ار به فکرِ آخرتی
بهشتْ مُلکِ زنان است و مالکان حورند!ا
زجاجِ آیتِ چشمِ تو کوکبِ دُرّی است
که پلک های تو تفسیرِ سوره ی نورَند
غلامِ کولیِ لولی ز آبروش چه باک؟
که کولیان همه عریان و لولیانْ عورند!ا
قصایدی که به تخفیفْ خاکسار کنی
چنان که پیشِ تو خوار آمدند مغرورند!ا
قدومِ من که ز غربتْ نبرده ره به حجاز
همین که جورِ تو را می برند مأجورند!ا
زنی دو شیشه عرق بر نهاده بر رفِ چشم
که یحتمل برِ نعنا نی اند و انـــگورند!ا
رفیق گفت که: “معشوقِ نصفِ شهر است او!ا”
جواب دادم: “پس نصفِ دیگرش کورند!ا”
هزار عیبِ تو واگفت و من سپرده دو گوش
که از حکایتِ کیفیتِ تو کیفورند!ا
زبانِ چامه سپارد رهِ عراق و دریغ
بر این دو دست که از چینِ دامنت دورند!ا
.
.
.
بیت سوم اشارتی دارد به آیه سی و پنجم سوره نور: الزجاجه کأنها کوکبٌ دریٌ یوقد مِن شجره مبارکه زیتونه
3
گر نبودی تو آفتابْ مرا، از برایت زمین نبودم که
من اگر دورِ تو نمی گشتم که دگر این چنین نبودم که!ا
هیچ زین پیش تر در آیینه مات و مبهوتْ وا نمی ماندم
یعنی از فرطِ بی کسی هرگز با خود این سان عجین نبودم که!ا
مهر ورزید، استمالت کرد، چرخ زد، دعویِ رسالت کرد
بنده ی زلفِ آن رسول شدم، ورنه در بندِ دین نبودم که!ا
به خیالت خطا چه جُست از من؟ به چه تقصیرْ دست شست از من؟
عشق را داستان نمی کردم، مار در آستین نبودم که!ا
مگَرَش واله، مست، مجنون، منگ، شنگ، شیدا، شهید، شوریده
چه بگویم؟ لغت کم آوردم! چه کنم؟ نقطه چین نبودم؟ که…
من چه دانم دمِ فراغت چیست؟ معنیِ عمرْ غیرِ طاقتْ چیست؟
منِ آشفته رویِ زین بر پشت، یک نَفَس پشتِ زین نبودم که!ا
آه آزرده از تو آزرده از رفیقانِ زنده و مُرده
گر تو دادِ ستم نمی دادی، در خیالِ “حزین” نبودم که!ا
رو در آغوشِ دیگران خرسند، شاد زی بی هوایِ من، هر چند_
_آخرین شاعرِ تو من بودم، عاشقِ آخرین نبودم که!!!ا
عکسی از شوکتِ جوانیِ خویش دستِ دیوانه ای چو خود دادم
گفتم: “ای عاشقِ جوان! بنگر که من این بودم این نبودم که!ا”
.
.
.
پ ن:
استمالت: دلجویی
می خواستی آزرده ببینی دلِ ما را
حالا که غمت دادِ ستم داد، کجایی؟
حزین لاهیجی
که بیتِ هفتم اشارتی به او دارد.