قالب شعر: شعر نیمایی
زندگی بازی نیست که در آن مهره بچید
زندگی یک هدف است که در آن یار بدید،
که در آن عاشق شد تا به معشوق رسید
زندگی شفاف است
آنچه را میبینی همگی از من و توست
آن همه تاریکی،
آن همه درگیری،
از درون این دو ست.
زندگی نزدیک است
در درون رگ توست
زندگی را به تمام معنا
میشود گفت خدا
می توان گفت که حق
یا که شاید الله
می توان گفت که دوست؛
چه کسی بهتر از اوست!
می توان با لبخند
بوسه ای از گل چید
می توان از آن دور
رخ خورشید بدید
می توان پنجره بود
رو به روی امید
می توان باغچه بود
تا در آن گل روید
می توان باران بود
یا که حتی یک رود
می توان آدم بود،
تا تمام ملکوت
همگی با احساس
سر بذارند به سجود
می توان هر کس بود،
می توان هر چیز شد
تا شود آخر کار
دست هایت پر بار