چشمه خشکیده‏ی شعر مرا پر آب کن
چشمه خشکیده‏ی شعر مرا پر آب کن
بیت‏های تشنه‏‏‏ و درمانده را سیراب کن
برگ های دفترم این روزها پژمرده اند
لااقل یک برگ را مهمان شعری ناب کن
ای تو مهتابی ترین؛ یک لحظه کوتاه نیز 
برکه‏ی شعر مرا آیینه‏ی مهتاب کن
در قنوت یک عطش، بیدار بودم تا سحر
نهر عطشان وجودم را پر از سیلاب کن
با همان لالایی شیرین که اصغر خواب رفت
کودک شش ماهه‏ی شعر مرا هم خواب کن
دستهای بر زمین افتاده‏ات شد دستگیر
تشنگان بر زمین افتاده را سیراب کن
من که امشب بر تمام بیت هایت در زدم
با فقط یک قافیه، یک قطره ، فتح الباب کن