بر لب یار شوخ دلبندم خفته لبخند گرم زیبایی خنده نه ، بر کتاب عشق و امید هست دیباچه ی فریبایی خنده نه دعوتی ست ، عقل فریب بهر آغوش آرزومندی قصه …
بر لب یار شوخ دلبندم خفته لبخند گرم زیبایی خنده نه ، بر کتاب عشق و امید هست دیباچه ی فریبایی خنده نه دعوتی ست ، عقل فریب بهر آغوش آرزومندی قصه ی محرمانه یی دارد ز خوشی های وصل و پیوندی چون شراب خنک به جام بلور هوس انگیز و تشنگی افزاست جام اول ز می نگشته تهی جام های دوباره باید خواست نقش یک خواهش است و می ریزد زان لبان درشت افسون ریز گرمی و لذتی به جان بخشد همچو خورشید نیمه ی پاییز پیش این خنده های مستی بخش دامن عقل می دهم از دست چه عجیب از خطا و لغزش من ؟ مست را لغزش و خطا بایست
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج