سفر ادامه دارد و شب از کناره می رود گریوه ها و دشت های رهگذر دوباره شکل یافتند و روشنی که آفریدگار هستی است دوباره آفریدشان سفر ادامه دارد و من از دری…
سفر ادامه دارد و شب از کناره می رود گریوه ها و دشت های رهگذر دوباره شکل یافتند و روشنی که آفریدگار هستی است دوباره آفریدشان سفر ادامه دارد و من از دریچه ی ترن به کوه ها و دشت ها سلام عاشقانه ای که جویبار جاری و جوان روشنی ست در کویر پیر سوختن روانه می کنم لطافت هوای بانداد را ز گیسوان دختری که از میان پنجره فشانده موی نرم خویش را به دوش باد روایتی رها و عاشقانه می کنم سفر ادامه دارد و در آستان صبحدم درخت های پسته در کنار راه سکوت سبز خویش را به آب داده اند و رشد سالیانه ی ستک های ترد را پس از تحمل عبوس یک درنگ قهوه ای به ابر و باد و آفتاب داده اند سفر ادامه دارد و میان بهت دشت ها کبوتران وحشی از میان حلقه های چاه نگاه های حیرت اند سوی آسمان که می روند و می روند و می روند فراتر از یقین بدان سوی گمان سفر ادامه دارد و پیام عاشقانه ی کویر ها به ابرها سلام جاودانه ی نسیم ها به تپه ها تواضع لطیف و نرم دره ها غرور پاک و برف پوش قله ها صفای گشت گله ها به دشت ها چرای سبز میش ها و قوچ ها و بره ها سفر ادامه دارد و بهار با تمام وسعتش مرا که مانده ام به شهر بند یک افق به بی کرانه می برد و من به شکر این صفا و این رهایی رهاتر از خدا تمام بود خویش را که لحظه ای ست از ترنم غریب سیره ای نثار بی کرانی تو می کنم زمان ادامه دارد و سفر تمام می شود
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج