شعر کشتی گیران دلیر
ز نیرو بود مرد را راستی
ز سستی کژی زاید و کاستی
به گود آمدند پهلوانان ما
به امید یاری به یاد خدا
نه بیم حریف و نه افسانه ها
که او را سپر گشت بازو به را
یکی دست گیرد چو کوهی بزرگ
دگر دست جوید به میدان سترگ
به کشتی آزاد حریف بود نژند
فرنگی، کمند از کمر بر فکند
ز فریاد مردم فضا شاد شد
که کشتی وطن را بسی یار شد
کسی کو فکند از یلان مرد را
شود نامدار و ستوده سرا
به میدان زور آمدند آن یلان
که زارع، چو دریا دل و پر توان
عموزاد، آن شیر بیشه سرا
که دشمن ز نامش گریزد ز جا
چو یزدانی، آمد دلیر و جوان
که نامش بماند به تاریخ نشان
امامی همان پهلوان دلیر
حریفان زترسش شدند سر به زیر
نخودی، مرآن مرد در کار و زار
که خصم از نبردش شده خوار و زار
قاسمپور کشتی گیر پرتوان
به میدان حریفش فتد در فغان
چو فیروزپور آن دلاور بنام
حریف را به خاک آورد والسلام
چو آذرپیرا، یلی پرشکوه
که نامش بلرزاند، دل دشت و کوه
جوان مومنی، آن دلیر زمان
حریفان زدستش شدند بی توان
محمدنژاد، قهرمان زمان
شگفتی بیاورد به کشتی مان
همان احمدی، شیر این بیشهگاه
که نامش بلند است زین رسم و راه
چو کشتکار، آید به میدان گرد
کسی را نباشد توان بر شگرد
به کشتی اسماعیلی نک نگر
که خصم از نبردش بشد در خطر
به سهرابی آن پهلوان و دلیر
که او را نبرد بود چون بچه شیر
چو عبدولی آن پهلوان بزرگ
که از نام او لرزه بر کشتی آمد سترگ
یل فرخی زورمند قهرمان
که نامش بتاریخ ماند به جان
چو مهمدی بنمود تلاشی دو چند
دل مردمان را نمود پر زقند
ولی ساروی با شکوه تمام
فنونش جهان را بداد صد پیام
چو میرزازاده رفت به میدان رزم
حریفان ز ترسش فتادند ز نظم
تو آدینه ای شاعر و کشتی گیر
نوشتی تو شعر دلیران شیر
چو ایران نباشد تن من مباد
همه پهلوانان مان زنده باد
شاعر: خداداد آدینه


