آب درپوسته حوض عرق می ریزد زرد و بشکسته و بی جان خورشید عنکبوتی است که افتاده در آب هر کسی در طرفی سایبانی طلبیده است و به چشمان دیده است هفتمین پادشه…
آب درپوسته حوض عرق می ریزد زرد و بشکسته و بی جان خورشید عنکبوتی است که افتاده در آب هر کسی در طرفی سایبانی طلبیده است و به چشمان دیده است هفتمین پادشهش را در خواب نگهم مورچه وار می رود از بن دیوار به اوج نردبان سوخته انگشتانش که نهادست ز حیرت زدگی بر لب بام نفسم و انفسم دارم از این همه خاموشی و گرما سرسام
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج