چه بغضها که شکستند بعدِ ساعت صفر
دلم شبیه مزاریست با مساحت صفر
به جای خندهی تلخم سکوت میشنوند
کنار میروی از ذهن من به سرعت صفر
نگاه کردمت از دور با امیدِ هزار
شراب بوسهی شکدار از مسافت صفر
حصار میکشی اطراف بوستان دلت
رقیب سرو و چنارم ولی به قامت صفر
تو برتر از همهای، خوبِ مطلقم! بنگر
که می چکد عرق شرم از عبارت صفر
عبور میکنی از بیتهای هر غزلم
برای خواستنت کوچکم به عادت صفر
مهرنگار خلیقی