فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 2 خرداد 1403

رندانه

به چشم سبز تو نازم که موج خواب در اوست چو برگ تازه که سرمستی لعاب در اوست ز پشت پلک تو تصویر مردمک پیداست خوش این حباب ،‌ که نقش چراغ خواب در او…

به چشم سبز تو نازم که موج خواب در اوست
چو برگ تازه که سرمستی لعاب در اوست
ز پشت پلک تو تصویر مردمک پیداست
خوش این حباب ،‌ که نقش چراغ خواب در اوست
زبان تست که چون جان ،‌رسیده بر لب من
به کام باد !‌ کهش یرینی شراب در اوست
مرا به موی پریشان خویش پنهان کن
که روزگار ،‌ سیاه است و انقلاب در اوست
مراد من ز چه پرسی به عشوه های کلام
سوال چشم تو گویاست ،‌ چون جواب در اوست
تنم به سوختن خویش در تو خرسند است
ترا درنگ چه سودی دهد ؟ شتاب در اوست
تنت برهنگی ماه را به یاد آرد
که چشمه سار درخشان ماهتاب در اوست
فروغ آتش خونت ز پوست می تابد
سپیده بین که شکرخند آفتاب در اوست
هزار بوسه نهم بر متیبه ی بدنت
که نکته های دل انگیز صد کتاب در اوست
بدین سپاس که آغوش روشنت دریاست
پناه ده صدفی را که شوق آب در اوست
ز گیر و دار جهان در تن تو روی ‌آرم
که یک تن است و جهانی ز پیچ و تاب در اوست

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج