من می روم ز کوی تو و دل نمی رود این زورق شکسته ز ساحل نمی رود گویند دل ز عشق تو برگیرم ای دریغ کاری که خود ز دست من و دل نمی رود گر بی تو سوی کعبه رود…
من می روم ز کوی تو و دل نمی رود این زورق شکسته ز ساحل نمی رود گویند دل ز عشق تو برگیرم ای دریغ کاری که خود ز دست من و دل نمی رود گر بی تو سوی کعبه رود کاروان ما پیداست آن که جز ره باطل نمی رود در جست وجوی روی تو هرگز نگاه من بی کاروان اشک ز منزل نمی رود خاموش نیستم که چه طوطی و اینه آن روی روشنم ز مقابل نمی رود
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج