ازوقتی که پنج شش ماهت می شود.خواهی نخواهی می فهمی که،گاهی وقتها کسی وقت توراندارد.حوصله ات را،حالت را.حالا هرچقدر هم که کولی بازی دربیاوری وجیغ بکشی،فقط صدای خودت می گیرد.واب بینی و اشکت باهم قاطی پاتی میشود.چون مامان دران لحظه کارمهمتری دارد.دلش پیش تواست،اما نمی تواند بیاید وبغلت کند. شکمت راسیر کرده.زیرت را خشک کرده.وتورا جایی گذاشته که ازدور ببیندت.ومطمئن شود که حالت خوب است.و تو فقط داری کولی بازی در می اوری. اوخیالش راحت است که گریه برایت ضرری ندارد.تازه صدایت باز می شود.ریه هایت قوی می شوند.ولی تواصلا خیالت راحت نیست که گاهی هم نبودن مامان ضرری ندارد ،ترسی ندارد،بد نیست،خطرناک نیست.برای همین اولش نرم وبا ناز وغمزه اِهون اُهونی می کنی،وقتی خبری از اغوش امن مامان نشد.اهِن اهِن می کنی،بعد داد وفریاد، جیغ و ویغ، دست وپازدن ،اما فایده ای ندارد.کسی نمی اید سراغت.خسته شده ای.معذبی.نا امیدی.ترسیده ای،اما کم کم سرت را می چرخانی،وناگهان در دور دست خودت مامان را میبینی. کمرنگ،مه الود اما هست،وجود دارد.می بینی،میرود،می اید.برمی دارد.می گذارد.صدای شر شر اب.فش فش کتری،پس پس زودپز،گرگر اجاق گاز،بو،حرارت،گرما،کلافگی ،تومادر رادیده ای،اما نمی دانی چرا نمی اید پیش تو.،فکر می کنی اودارد خوش می گذراند.تورادوست ندارد که ولت کرده.برایش اهمیت نداری که نمی اید سراغت.مادر ولی ازدور تورا می پاید،مواظب است،می داند کمی گریه برایت بدنیست.خوب هم هست.توباید بفهمی که جهان دست به سینه نه ایستاده تابه توخدمت کند.زندگی رنج دارد.درد دارد.زجردارد.غم دارد.گریه دارد.بغض دارد.بی کسی دارد.دوری دارد.دوستی دارد.دشمنی دارد.ولی همه اش معنا دارد.رمز دارد.اگر خدا تورا گذاشته یک جایی وداری زجه می زنی،نعره می کشی،گریه می کنی،دلیلش این نیست که ولت کرده،که دوستت ندارد،نه.ازدور مواظب توست.تا انچه که باید یاد بگیری رایاد بگیری.وقتی یاد گرفتی،ازدور هم که مادرت را ببینی راضی هستی،دلت قرص است،اسوده ای،ازدور می بینی اش وامنیت در وجودت گل می کند.می خندی،شاد می شوی، خدا محافظ توست،محافظ ماست،نترس،اوهمه جاهست،اگر اورا نمی بینی،شاید ،باید کمی سرت رابچرخانی،تا مطمئن شوی که زیر نظرش هستی ودلت قرص شود.که هست،که می بیند،که می داند.خدا عادل است.رحمان است.واز همه مهمتر او هرگز الزایمر نمی گیرد.







