فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 26 دی 1403

پایگاه خبری شاعر

ایوان تهی است و باغ از یاد مسافر سرشار دردره آفتاب سر بر گرفته ای کنار بالش تو بید سایه فکن از پادرآمده است دوری تو از آن سوی شقایق دوری در خیرگی بوته…

ایوان تهی است و باغ از یاد مسافر سرشار
دردره آفتاب سر بر گرفته ای
کنار بالش تو بید سایه فکن از پادرآمده است
دوری تو از آن سوی شقایق دوری
در خیرگی بوته ها کو سایه لبخندی که گذر کند ؟
از کشاف اندیشه کو نسیمی که درون اید ؟
سنگریزه رود بر گونه تو می لغزد
شبنم جنگل دور سیمای ترا می رباید
ترا از تو ربوده اند و این تنها ژرف است
می گریی و در بیراهه زمزمه ای سرگردان می شوی

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج