فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 30 اردیبهشت 1403

دروگران پگاه

پنجره را به پهنای جهان می گشایم جاده تهی است درخت گرانبار شب است نمی لرزد آب از رفتن خسته است تو نیستی نوسان نیست تو نیستی و تپیدن گردابی است تو نیستی…

پنجره را به پهنای جهان می گشایم
جاده تهی است درخت گرانبار شب است
نمی لرزد آب از رفتن خسته است تو نیستی نوسان نیست
تو نیستی و تپیدن گردابی است
تو نیستی و غریو رودها گویا نیست و دره ها ناخواناست
می آیی :‌ شب از چهره ها بر می خیزد راز از هستی می پرد
میروی : چمن تاریک می شود جوشش چشمه می شکند
چشمانت را می بندی ابهام به علف می پیچد
سیمای تو می وزد و آب بیدار می شود
می گذری و آیینه نفس می کشد
جاده تهی است تو باز نخواهی گشت و چشمم به راه تو نیست
پگاه دروگران از جاده روبرو سر می رسند رسیدگی خوشه هایم را به رویا دیده اند

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج