وقتی خداوند جلیل
با قدرت عین و یقین
از عالم علم و یقین
فرمان می داد بر امین
گفتا که خاکی برگزین
از عمق پهنای زمین
پس آب را دادند و طین
گفتا سُلاسه ور بچین
از روح خود در او دمید
وز خاک آوردش پدید
پس علم دادندش و دین
از حاصلش امد به کین
پس عشق در او شد پدید
تسخیر دنیا را بدید
او دیدگانش را گشود
جز یک صراط راهی نبود
از نسل خود راضی نبود
او از درون آهی نمود
ما نیز هستیم از بشر
در عالم تاریک و شر
اینجا، نه دیگر، آدم است
اینجا، نه جای، ماندن است
باید به خود آییم کنون
از جهل خود آییم برون
تا لایق جانان شویم
آن دم که جمله جان شویم
مهدی صارمی نژاد