فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 12 اردیبهشت 1403

حبیب یغمایی

تصویر تست
تصویر تست

مرحوم حبیب یغمایی

 زندگینامه

 

حبیب یغمایی در سال ۱۲۸۰ خورشیدی در شهرک خور، مرکز ناحیهٔ جندق و بیابانک زاده شد. پدرش حاج میرزا اسدالله منتخب‌السادات خوری بود. از طرف مادر تبار او به یغمای جندقی می‌پیوست. منتخب‌السادات در سال ۱۳۱۰ در خور درگذشت. دوران کودکی حبیب در خور به سر آمد. در مکتب‌خانه‌ها نزد ملایان محلی نخست قرآن را آموخت و سپس به کسب دانش‌های مقدماتی روی آورد. از کودکی طبع موزون او بر همگان آشکار شد و برخی خواسته‌های خود را به زبان شعر بیان می‌کرد. دوستان و معاشران منتخب‌السادات به رغم زندگی در روستایی خرد و کم‌جمعیت همه اهل فضل و ادیب و شاعر بودند.

 

حبیب هنوز ده یازده سال بیش نداشت که در سال ۱۲۸۸ دستجات کاشی به سرکردگی نایب حسین کاشی و پسرش ماشاءالله خان کاشی برای نخستین بار به بیابانک وارد شدند. اینان از جلوی نیروهای مشروطه‌خواه بختیاری فرار کرده و خود را به این ناحیه رسانده بودند. منتخب‌السادات و فرزندانش را دستگیر کردندو اموالشان به غارت رفت. ماشاءالله خان که نسبت به پدرش متعادل‌تر بود چون دانست منتخب‌السادات شاعر است و در امور دیوانی و منشیگری تسلط دارد او را به دبیری خود برگزید و مأمور کرد منظومه‌ای مفصل در گزارش کارها و لشکرکشی‌هایش بسراید. این منظومه با نام فتح‌نامهٔ نایبی که در چند هزار بیت در مدتی کوتاه و به اجبار سروده شده، هر چند از حیث ادبی و هنری واجد ارزش نیست، اما اصیل‌ترین روایت از ماجراجویی‌های این گروه آشوبگر است.

 

حبیب در سال ۱۲۹۵ عازم دامغان شد تا در مدارس آنجا به تحصیل بپردازد و در آنجا نخست در مدرسهٔ ناظمیه به تحصیل مشغول شد. در سال ۱۳۰۰ حبیب یغمایی از دامغان رهسپار تهران شد. نخست در مدرسهٔ آلیانس به تحصیل پرداخت. سپس در دارالمعلمین مرکزی به ادامهٔ تحصیل در رشتهٔ ادبی مشغول شد. در آنجا از محضر استادان نامی آن روزگار چون ابوالحسن فروغی (رئیس دارالمعلمین) وعباس اقبال بهره برد، و عباس اقبال بود که او را به کار نویسندگی و تحقیقات ادبی رهنمون شد. در همین دوره با مجتبی مینوی که او نیز در دارالمعلمین تحصیل می‌کرد آشنایی یافت. مینوی سالها بعد به اروپا رفت و زمانی که حبیب یغمایی مجلهٔ یغما را به راه انداخت از همان ابتدا به همکاری با مجلهٔ یغما پرداخت و در سالهای نخست در هر شماره مقاله‌ای علمی از مجتبی مینوی درج شده است.

 

پس از پایان تحصیل در دارالمعلمین و مدرسهٔ عالی حقوق، یغمایی ابتدا مدت کوتاهی به‌عنوان رئیس ادارهٔ آمار به خور رفت، و سپس به استخدام وزارت معارف درآمد و به‌عنوان رئیس معارف سمنان به آن شهر انتقال یافت. خور بیابانک در آن زمان تابع سمنان بود و حبیب یغمایی اولین مدرسه را در زادگاه خود تأسیس کرد. در سال ۱۳۰۹ به تهران انتقال یافت و دبیری چند مدرسه از جمله دارالفنون و عضویت ادارهٔ انطباعات به عهدهٔ او گذارده شد. وزیر معارف وقت یحیی خان اعتمادالدوله قراگزلو برای تألیف کتاب‌های درسی، یغمایی را به کار گماشت و بدین سبب برخی اشعار ساده‌اش از جمله شعر «زاغ و روباه» در کتب درسی فارسی ابتدایی راه یافت و باعث شهرت او بین دانش‌آموزان شد.

 

در سال ۱۳۱۲ همکاری مستمر او با محمدعلی فروغی آغاز شد که تا پایان عمر فروغی در ۱۳۲۱ ادامه یافت. در این دوران کلیات سعدی به تصحیح فروغی با همکاری یغمایی انتشار یافت. همزمان یغمایی گرشاسب‌نامه اسدی طوسی را ویرایش و چاپ کرد و کتابی محققانه به نام سعدی‌نامه گردآوری کرد و جزو انتشارات مجلهٔ آموزش و پرورش به چاپ رساند. یغمایی کار در زمینهٔ تصحیح متون را طی دهه‌های بعد نیز پی گرفت و موفق به تصحیح ترجمهٔ تفسیر طبری در ۷ جلد بین سالهای ۱۳۳۹ تا ۱۳۴۴ شد. آخرین اثر او تصحیح غزلیات سعدی در سال ۱۳۶۱ انتشار یافت.

 

حبیب یغمایی در سال ۱۳۲۷ رئیس فرهنگ کرمان شد و سه ماه در آن سمت بود. در همان سال مجلهٔ یغما را تأسیس کرد. او چند سال هم در مدارس عالی از جمله دانشسرای عالی تدریس کرد و درس‌هایی چون بدیع، قافیه و صناعات ادبی را سالها تدریس کرده بود و رساله‌ای به منظور تدریس قافیه تألیف کرد که چند بار تجدید چاپ شد. در سال ۱۳۳۱ در زمان وزارت فرهنگ دکتر مهدی آذر، یغمایی رئیس ادارهٔ انطباعات شد. به پیشنهاد او نام اداره به ادارهٔ نگارش تغییر یافت. در هنگام تصدی این مقام با تعدادی از شخصیت‌های برجستهٔ فرهنگی و ادبی آشنا شد. نیما یوشیج زمانی کارمند ادارهٔ او بود.

 

حبیب یغمایی در اکثر کنگره‌های تحقیقاتی که در مباحث ایران‌شناسی و پژوهش‌های تاریخی و ادبی برگزار می‌گردید شرکت داشت. در اوایل ورود به تهران ضمن تحصیل در دارالمعلمین عالی، عضوانجمن ادبی ایران شد که کسانی چون وحید دستگردی، افسر و عبرت نایینی آن را به وجود آورده بودند. در سال ۱۳۲۵ زمانی که کنگره نویسندگان ایران به ریاست ملک‌الشعرا بهار برگزار شد، یغمایی عضو اصلی آن بود و چند بار اشعار خود را برای حاضران خواند. در کنگره تحقیقات ایرانی نیز یغمایی در زمرهٔ اعضای ثابت و اصلی این کنگره بود و هر سال سخنرانی داشت. در آخرین مجمع کنگرهٔ تحقیقات ایرانی در شهریور ۱۳۵۶ در دانشگاه کرمان، مقارن با سی‌امین سال انتشار مداوم مجلهٔ یغما، در یکی از جلسات کنگره از مجله و مدیر آن حبیب یغمایی به اتفاق چند تن دیگر تجلیل گردید. در سال ۱۳۵۶ دانشگاه تهران طی مراسمی به چند تن از دانشمندان کشور چون حبیب یغمایی و دکتر رعدی آذرخشی دکترای افتخاری در رشتهٔ ادبیات اعطا کرد.

 

بی‌تردید بزرگ‌ترین خدمت حبیب یغمایی به زبان فارسی و حوزهٔ پژوهش‌های ایرانی، چاپ و نشر مرتب مجلهٔ یغما طی سی و یک سال است. یغمایی اولین بار در ۱۳۰۱ امتیاز انتشار مجله را از وزارت معارف دریافت کرد، اما سپس تا چندین سال از انتشار مجلهٔ مستقل منصرف شد. در این مدت او تجربهٔ انتشار مجلات مختلف را به دست آورد. یک دوره سردبیر مجلهٔ نامهٔ فرهنگستان شد و مجلهٔآموزش و پرورش را سه سال مدیریت کرد. با این تجربیات بود که در اواخر سال ۱۳۲۶ تقاضای امتیاز مجلهٔ یغما را کرد. مجلهٔ یغما در مدت ۳۱ سال جمعاً در ۳۶۶ شماره انتشار یافت. اولین شماره در فروردین ۱۳۲۷ و آخرین شماره در اسفند ۱۳۵۷ منتشر گردید. نویسندگان و ادیبان برجسته‌ای چون مجتبی مینوی، جلال‌الدین همایی، محیط طباطبایی، دکتر محمد معین، حسین سعادت نوری و باستانی پاریزی نتایج تحقیقات خود را در مجلهٔ یغما منتشر می‌کردند به‌طوری که دورهٔ مجلهٔ یغما از مهمترین منابع ادبی ایران در فاصله سالهای ۱۳۲۷ تا ۱۳۵۷ و مجموعه‌ای از آثار بزرگ‌ترین محققان معاصر ایران است. مجلهٔ یغما پس از سی و یک سال انتشار منظم و پس از نشر آخرین شماره در اسفند ۱۳۵۷ با اعلام رسمی یغمایی و تودیع او تعطیل شد.

 

حبیب یغمایی در ۲۴ اردیبهشت ۱۳۶۳ در تهران درگذشت. پیکر او به خور و بیابانک منتقل شد و در آرامگاه احداثی وی به خاک سپرده شد.

آثار

 

تألیف و تصحیح

 

  • جغرافیای جندق و بیابانک، ۱۳۰۴
  • علم قافیه، ۱۳۴۰
  • دخمه ارغون[داستان} * گلستان سعدی (تصحیح)
  • گرشاسب‌نامه، اسدی طوسی (تصحیح)، ۱۳۱۷
  • منتخب شاهنامه (تصحیح)
  • ترجمه تفسیر طبری (تصحیح)، ۱۳۳۹-۱۳۴۴
  • قصص‌الانبیا، ابواسحاق نیشابوری (تصحیح)، ۱۳۴۰
  • نمونه نظم و نثر فارسی، ۱۳۴۳
  • فردوسی در شاهنامه، ۱۳۵۴
  • غزلیات سعدی (تصحیح)، ۱۳۶۱

 

به اهتمام حبیب یغمایی

 

  • یادنامه تقی‌زاده، به اهتمام حبیب یغمایی، انجمن آثار ملی ۱۳۴۹
  • نامهٔ مینوی، ۱۳۵۰
  • مقالات فروغی درباره شاهنامه فردوسی، ۱۳۵۱
  • عامری نامه، ۱۳۵۳
  • مقالات فروغی، جلد اول ۱۳۵۳
  • مقالات فروغی، جلد دوم ۱۳۵۵

نمونه اشعار:

تبه کردم جوانی تا کنم خوش زندگانی را 
چه سود از زندگانی چون تبه کردم جوانـی را
به قطع رشته جان عهد بستم بارها با خود
به من آموخت گیتی، سست عهدی،سخت جانی را
بجوید عمر جاویدان هر آنکو همچو من بیند
به یک شام فـراق،اندوه عمـر جاودانی را
کی آگه می شود از روزگار تلخ ناکامـان
کسی کو گسترد هر شب،بساط کامرانی را
به دامان خون دل از دیده افشاندن کجا داند
به ساغر آنکه می ریزد شراب ارغوانـی را
وفا و مهــر کی دارد حبیبا آنکه می خواند
به اسم ابلهـی رسم وفـا و مهـربانی را  

 

 

خواجه در بند نقش ايوان است
خانه از پاي بست ويران است
در بحور عدم عروض افتاد
بحث ما ابلهان در اوزان است
فاعلاتن مفاعلن چه كني؟
شعر را طبع و ذوق ميزان است 

 

كس در اين خانه جاودان نزيد
ديو بيرون شود سليمان هم
بشكافد،پراكند، ريزد
بام ها، سقف ها و ايوان هم
نه همين خانه فقير فرو
اوفتد، بلكه قصر سلطان هم
بنماند زمين و آنچه در اوست
آسمان و آفتاب تابان هم 
بشكافند و منفجر گردند
زهره و ماه و مهر و كيوان هم
مي شود در نوشته چون طومار
كوه ها، بحرها، بيابان  هم
روزي اين دهر گشته است آغاز
روزي آخر رسد به پايان هم
اين خبرها همين، نه من گويم
در حديث آمده است و قرآن هم 

 

ايران عزيز خانه ماست
ميهن، وطن، آشيانه ماست
اين خانه شش هزار ساله 
از ماست به موجب قباله
از كورش و اردشير و دارا
اين ملك رسيده است ما را… 

 

در ميان آفتاب گرم سوزان پاي لخت
ره سپردن تشنه لب، بي آب، تنها در كوير
گوشه ويرانه اي بي توشه افتادن مريض
ساختن بالين زخشت، از خاك گستردن سرير
سوختن از هجر ياري نوجوان يكدور عمر
ساختن با وصل زالي پيرتر از چرخ پير
با تشبهاي گوناگون شدن با دست غير
گاه ملت را وكيل و گاه دولت را وزير
هست آسانتر بعالي همتي كز بهر شغل
گردد از دون فطرت بالانشين منت پذير
جان سپارم برهت بينمت ارباردگر
تارخ و قامت زيباي توام در نظر است
درخم زلف تو آنگونه گرفتار شدم 
من ترا از همه خوبان جهان خواهم و بس 
هيچكس نيست خريدار تو چندان كه منم
اي بسا ديده و دل كزپي تست اما نيست
باد آنروز كه باديده نمناك تو دل
مهربانست و دلارام و وفادار حبيب 

 

عهد كردم كه جز از اين نكنم كاردگر
نتوانم نگرم قامت و رخسار دگر
كه نيفتاده در اين دام گرفتاردگر
گرچه باشند بخوبي چه تو بسياردگر
من بهاي تو شناسم نه خريدار دگر
دل بيدار دگر ديدة بيدار دگر
راز ميگفت و نبدحاجت گفتاردگر
نتواند بگزيند به از اين بار دگر 

 

امروز كه اي ستوده فرزند
هستي تو بر اين سرا خداوند
«غافل منشين نه وقت بازي است
وقت هنر است و سرفرازي است»
از پا منشين و جا نگه دار
گر سربدهي سرا نگهدار
اين پند شنو زخانه بر دوش 
ورخانه بودخرابه مفروش 

 

دلم خواهد بدانسو پر بگیرم
نگار خویش را در بر بگیرم
بیندازم ز سر چادر نمازش
در آویزم به گیسوی درازش
بدوزم چشم بر جشم سیاهش
بخوانم راز عشق از هر نگاهش
در آویزم به بالای بلندش
فرو گیرم ز تن نیلی پرندش
نهم لب بر لب عنابی او
ببوسم گونه مهتابی او
سر او را نهم بر سینه خویش
بگویم غصه دیرینه خویش… حبیب یغمایی

 

من نمی خواهم که بعد از مرگ من افغان کنند
دوستان گریان شوند و دیگران نالان کنند
من نمی خواهم که فرزندان و نزدیکان من
ای پدر جان ! ای عمو جان! ای برادر جان کنند
من نمی خواهم پی تشییع من خویشان من
خویش رااز کار وا دارند و سرگردان کنند
من نمی خواهم پی آمرزش من قاریان
با صدای زیر و بم ترتیل الرحمن کنند
من نمی خواهم خدا را گوسفندی بیگناه
بهر اطعام عزادارن من قربان کنند
من نمی خواهم که از اعمال نا هنجار من
ز ایزد منان در این ره بخشش و غفران کنند
آنچه در تحسین من گویند بهتان است و بس
من نمی خواهم مرا آلودۀبهتان کنند
جان من پاک است و چون جان پاک باشد باک نیست
خود اگر ناپاک تن را طعمۀ نیران کنند
در بیابانی کجا از هر طرف فرسنگهاست
پیکرم را بی کفن بی شستشو پنهان کنند