بِسمالله الرّحمن الرّحیم
این همه راه زِ سر حدِّ عدم تا به وجود
آمدم عشقِ خودم را به تو اِبراز کنم
مقصدم خواب در این کلبه یِ تاریک نبود
آمدم پنجره ای رو به خدا باز کنم
آنقدر خوب مُنقَّش شده چشمانِ نگار
تا که اندیشه در این آیه و اعجاز کنم
از خودم دلخورم و وسوسه یِ دیوِ پلید
شمع باید بِشَوم سوختن آغاز کنم
سازه یِ زندگی ام تیره شد از دودِ گناه
باید این سوخته را ساخته نو ساز کنم
کفترِ باغِ بهشتم که شدم صیدِ هوس
باید آزاد شوم یکسَره پرواز کنم
✍ علی باقری