برهم زدهای با مستنگاهت، نظم جهان را
گیسویْ برآشفتهای از نور، تو هرآنِ زمان را
آغوش کشیدی به دلِ زاگرس محزون
مطبوعترین بوی خوشِ نرگسنگران را
آن تورک دلیری که دائم بتازید به ایران
مجروح نمودیش به شیراز، تو آن تورکزبان را
چون در نظرت دولت آن تورک بلندی گرفت
تو چشم زدی غمزه به میشیِ نگاهت مژِگان را
با سلسلهگیسوی شکنپیچ تو با ما چه کردی!؟
که البرز فروریخت به پایت غرور سبلان را!
با میشیِ نگاه گرم تو آسایش ما رفت
هر لحظه که دربربگرفتی سرمای زنجان را
چشمان تو تفسیر جهانهای موازیست
هرلحظه به چالش بکشی علم کُوان* را
*فیزیک کوانتوم
شیراز-۳۰ام مرداد۱۴۰۴


