سر به سجاده نهادم که بگیری دستم
دل به درگاه تو دارم که به خود پیوستم
سربه دامانم و دل درطلب رخصت تو
در پی عشق و عبادت، به حریمت هستم
نور تو راه نماید به حرم تا به حریم
من که پایبند توام، در ره تو بنشستم
راز دل با تو بگویم، که تویی راز و نیاز
در قدمگاه تو دائم، به کمر بربستم
عشق تو جان مرا داد به دنیا معنا
هر زمان این دل من، با توچه پیمان بستم
از تو خواهم که بپویی ره این مهر و امید
من آدینه حیران، به تو دل ها بستم