تو می روی و دیده من مانده به راهت ای ماه سفر کرده خدا پشت و پناهت ای روشنی دیده سفر کردی و دارم از اشک روان اینه ای بر سر راهت باز ای که بخشودم اگر چن…
تو می روی و دیده من مانده به راهت ای ماه سفر کرده خدا پشت و پناهت ای روشنی دیده سفر کردی و دارم از اشک روان اینه ای بر سر راهت باز ای که بخشودم اگر چند فزون بود در بارگه سلطنت عشق گناهت ایینه بخت سیه من شد و دیدم اینده ی خود در نگه چشم سیاهت آن شبنم افتاده به خاکم که ندارم بال و پر پرواز به خورشید نگاهت بر خرمن این سوخته ی دشت محبت ای برق ! کجا شد نگه گاه به گاهت ؟
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج