امید محبی (آرسین)
سالیانیست طویل.من در این خانه ی تنهایی خود تنهایم
به تو می اندیشم
من چنان غرق در افکار خودم مبهوتم. که به دنبال تو در رویاها. هر جایم
و ز این مساله ی سخت در این زندگی پوچ خودم. حیرانم
که چرا تنهایم؟
من چه کردم و چه گفتم که تو از صحبت حق به جانبم رنجیدی؟
پس خودم کردمو. لعنت به خودم. که تو لرزیدی از این حرفهایم
و تو رفتی و من اینجا. در این خانه ی تنهایی خود تنهایم
دیر وقتیست که چشمان غروب کرده ی من . به گذرگاه در خانه ی تنهایی من خشکیده
و صد افسوس به این تنهایی
یاد تو می آید؟
یاد آن روزهای خوشی و عشق که با هم بودیم
یاد تو می آید؟
یاد آن روزهای که خوشی. دلبرک قصه ی عاشق کشی ما میشد
یاد من هست هنوز
که چه کردی به دلم. که بدین سان شده این حال و دلم
عاشق و درمانده . مفلسی در خانه
ولی افسوس که که از عشق تو من رسوایم
وای بر عشق که این طور مرا ساخت خراب
وای بر دل . که یک لحظه فتادو دل من زود شکست
که من امروز چنین سست شده پاهایم
رمقی نیست. دگر نا و توان از بدنم کاهیده
و چنین گشته ام از پا به در و معلولم.
که چنین خم شده این قامت سرو گونه ی چون رعنایم
و در آخر تو به من فهماندی
که در این مثبت روزگار غمخوار خودم منهایم
آرسین
بخش شعر نیمایی | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران