با چشم بسته که هرگز به مقصد نمی رَسی
در راه پُــر از حــــادثـــــه ، وامـانـده بسی
عمـر طی شـــد وَ قصور از تو نبود
دنیا حسادت کرد تا نشوی دنیای کسی
نـوبــهــار آمــــده اما همه گلها پژمرد
در گلستان تو باقیست فقط خار و خسی
نا امیــد اسـت هرآنکس که بیابان وفا
نیمه جان افتاده در چنگال شوم کرکسی
می شود در شب افسرده به فردا خوش بود؟
تـــا بـه صـبـحـش بِـدَمَــد ،داد زفریاد رسی!
مُلک “کیوان” و فلک،حکم به پاداش دهند
حــــق به دستان تو گر باز کند قفل کسی
این جهان مزرعه ی روز جزای من و توست
وای از میوه ی باغی کــه شـــود کـــال رسی
((کیوان بخشی پور))
فروردین 1396
شاعر کیوان بخشی پور
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو