کو طبیبی که کُند چاره ی بیماری من
کو حبیبی که شود در پی غمخواری من
غم دل با جگر سوخته درمان نشود
کو نگاری کند از رحم پرستاری من
همه گویند زمان مرحم زخم تو شود
کی شود فصل گل و رفع گرفتاری من
منِ رنجیده گرفتار شبِ بی قمرم
کو چراغی برسد شب به هواداری من
ماه من رفته و دیریست که تاریکی شب
ظلمت انداخته با قصد دل آزاری من
چه ستمها که ندیدیم در این وادی عشق
کی به پایان برسد عمر پر از خواری من
#محمد_حسین_نظری