بی تو ، ای که در دل منی هنوز داستان عشق من به ماجرا کشید بی تو لحظه ها گذشت و روزها گذشت بی تو کار خنده ها به گریه ها کشید بی تو ، این دلی که با دل تو…
بی تو ، ای که در دل منی هنوز داستان عشق من به ماجرا کشید بی تو لحظه ها گذشت و روزها گذشت بی تو کار خنده ها به گریه ها کشید بی تو ، این دلی که با دل تو می تپید وه که ناله کرد و ناله کرد و ناله کرد بی تو ، بی تو دست سرنوشت کور من اشک و خون به جای باده در پیاله کرد عمر من شبی سیاه و بی ستاره بود دیدگان تو ، ستارگان او شدند لحظه ای ز بام ابرها برآمدند لحظه ای به کام ابرها فروشدند در فروغ این ستارگان بی دوام روزگار شادی و غمم فرا رسید آن ، به جز دمی نماند و این همیشه ماند این ، همیشه ماند و آن به انتها رسید آسمان حسود بود و چشم بخت من چون ستارگان چشم تو دمید و مرد بی تو ، از لبان من ترانه ها گریخت بی تو ، در نگاه من شراره ها فسرد آری ای که در منی و با منی مدام وه که دیگر امید دیدن تو نیست تو گلی ، گل بهار جاودان من زین سبب مرا هوای چیدن تو نیست
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج