لوگو پایگاه خبری شاعر www.shaer.ir

فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 25 آبان 1404

پایگاه خبری شاعر

داستان:

پرواز فرشته‌ها

با تحمل درد و ضعف و شنیدن صداهای موهوم بعد از عمل سزارین چشمانش باز شد. سرش را چرخاند و همسرش را بالای سرش دید و گفت:
– بچه‌ چطوره ؟
همسرش با لبخند گفت:
– خوبه. موهاش مثل شب مشکی و چشم‌هاش هم مثل قهوه‌ قاجاری عین خودت.

سارا با ابروهای بالا رفته گفت:
– نه ، شبیه توه . دیشب خواب دیدم فرشته‌ها یه دختر مو طلایی و چشم آبی واسم آورده بودن.

در این هنگام پرستاری نوزاد در بغل وارد اتاق شد و نوزاد را آغوش زن گذاشت و گفت:
– قدمش خیر باشه عزیزم.

   سارا و سعید به چشمان آبی و موهای طلایی خورشید که بعد از ده سال نذر و نیاز خداوند او را به آنها داده بود نگاه می کردند. سپس سعید با بوسه ای بر پیشانی سارا و دخترش از آنها خداحافظی کرد و از اتاق خارج شد.

   سارا نیز خیره به نوزاد ، شیر خوردنش را نگاه می‌ کرد که ناگهان نور زرد و سفیدی به شیشه نزدیک شد و صدای انفجار مهیبی در فضا پیچید. دود و غبار و تاریکی همه جا را فرا گرفت.

   سعید جلوی بیمارستان از شدت ترس و وحشت نفسش بند آمده بود درازکش روی زمین دود سیاه و غلیظ بالای بیمارستان را نگاه می کرد که در دل آن سیاهی ، فرشته‌ای بالدار با نوزادی در بغل به سمت آسمان پرواز می کرد.

آثار دیگر نویسنده :

Uploaded Image

موقعیت در نقشه ادبی :

قالب تخصصی داستان : داستانک