منِ طوفان زده که از غم تو دربدرم
هی نپرس از من بیچاره که از پل بپرم…
هی نپرس از من بیچاره که از پل بپرم…
خانه ام سوخته در حادثه ای سوخته تر
پس مهم نیست که آواره شهر خطرم
آمدم با تو بگویم که چنینی و چنان
و چرا هیچ نگفتی که چه آمد به سرم
این همه عشق به تو دادم و در آخر کار
«پدر عشق بسوزد که در آمد پدرم»
آمد و رفت حلالش من و خوبی هایم
من نه آنم بخدا…پیرهنش را بدَرم…
#نسیم_سحـــــری
شاعر نرگس سلمانیان(نسیم سحری)
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو