//چیزها، پدیدهها و حوادث مختلف زندگی، برای هر کس، به اقتضای مختصّـات هستیاش، گاه ممکن است معانی متفاوتی داشته باشد. گاه پدیدهای که در چشم افراد مختلف، بهظاهر یکسان مینشیند، معنایی کاملاً متفاوت، در باطن نگاهشان دارد…/
و «چراغ قرمز چهارراه» برای «اتوموبیلهای درحال تردد» به معنای «ایست کامل»، برای «پلیس» به معنای «قانون»، برای «عابران پیاده» به معنای «فرصت عبور و مرور» و برای «کودکان» به معنای «نوری جذاب و خیرهکننده؛ اگرچه قرمز».
… و «در نظر من» چراغ قرمز چهارراه نیز، همارز با سایر مفاهیم زندگی، در معنا به «هیچ» نشسته بود.
امـّا بــرای اتـومـوبـیـل «تـازهعــروسودامــاد» شــایـد در معنای «مانعی، هرچند کوتاه، در مسیر نیل به خوشبختی و شروع یک زندگی تازه، نه خیالی خام» بود!
و برای «زن میانسال فالفروش» آن چراغ به معنای «نان شب» بود و «کورسوی زننده؛ و ناامیدکنندهای، برای گذران زندگی… »
…
لحظاتی بعد، زوجی فردای خود را در میان فالهای زنی جستوجو میکردند که در امروز خود مانده است… نخستین خشتهای قصر خوشِ خوببختیِ آیندهی خود را از دستان خالی زنی که حال بدش را، هیچکس در میان خرابههای پایین شهر نمیفهمید، میخواستند!
با سبز شدن چراغ همه حرکت کردند، جز زن فالفروش؛ که برای لحظاتی خاطرهی، نهچندان خوشِ شب عروسیاش از مقابل چشمانش در حرکت بود. آن نورها، آن هلهلهها، بوقها و شادیکردنها… و آن خیال خام خوشبختی!
پولی ردّ و بدل نشد؛ و این در نظر «تازهعروسوداماد» به معنای «قسمت و فراموشی» و در مرام همیشهگی «زن فال فروش»، آن فال، به معنای «هدیهی شب اوّل ازدواج»؛ و برایشان آرزوی خوشبختی میکرد. این تنها چیزی بود که از دستان خالیاش برمیآمد.
لبخند رضایت نوعروس، خبر از طالعی در فالْ نیکافتاده؛ و بختی خوش میداد!
امـّا کسی چه میدانست؛ که تمام فالهای این زن خبر از نیکبختی میدهند… و زن این را میدانست!!! که امید خوب است؛ همان که خود نداشت… میدانست که خوب است حتّی اگر واهی باشد!
…
صدای بوق کرکنندهی اتوموبیلها زن را به خود آورد؛
دوباره چراغ قرمز بود؛
چراغ قرمزی به معنای «نان شب»؛
و دوباره زنی که بخت خود را به حراج گذاشته بود؛
… خوشبختی میفروخت.//
پایان
حمید اسم خانی/
esmkhanii.hamidd@gmail.com
توضیح:
با کسب ایده از دو مفهوم عبارات زیر:
– «چراغ قرمز بوی نان میداد»
– «.جستوجوی طالع فردا در میان فالهای کودک کار»