روزم چوشب سیاه وُ؛ شام بدونِ ماهم
اشکم روان چو رود وُ؛ آوای همچو آهم
اشکم روان چو رود وُ؛ آوای همچو آهم
هردم رَوَدنشانه ؛ یک تیربی بهانه
ازسوی یارجانی؛برقلب بی پناهم
بازآ که درد ِدوری؛حیران و والِهَم کرد
هم گام قیس گشتم؛درراه وُنیم راهم
“ای مردمان بگوئید؛که آرام جام من کو؟”
گه گه بخوانم اورا؛باسوز ِگاه گاهم
سودای عشق بازی؛آسان نمود،لیکن
سودای اوچوکوه است؛درذهن اوچو کاهم
آیا زجان شیرین ؛ صرف نظرتوان کرد؟
جسمی به زیرخاکم؛رویی به قبله گاهم
نرگس زچشم مستش؛آشفته گشت وُبیدل
یارب!چگونه گیرم؛ آنی از او نگاهم؟
درعشق اوشکستم؛ دل برکسی نبستم
جامی زماتم هستم؛بیژن به قعرچاهم
کاش آیداوچو سروی؛درسایه اش نشینم
مِهرش چو مُهربردل؛عشقش شده گناهم
شاعر مریم اقبالیان
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو