زین گشتن بیهوده دلم سخت گرفته ست
از عالم آلوده دلم سخت گرفته ست
از عالم آلوده دلم سخت گرفته ست
بیهوده زنم بر در و دیوار وجودم
از این در نگشوده دلم سخت گرفته ست
تاریکی روز وشب محروم ز مهتاب
زین شهر پر از دوده دلم سخت گرفته ست
ز ایوان بزک کردهٔ این سازهٔ ویران
بی پایه و شالوده دلم سخت گرفته ست
دنیا شده انگار چو انبار زباله
زین مَزبلهٔ توده دلم سخت گرفته ست
با اینهمه ناراستی و زشت مرامی
از مردمِ آسوده دلم سخت گرفته ست
زاندیشهٔ انسان که دراین جهل مرکّب
شد درهم و پالوده، دلم سخت گرفته ست
از مردم همرنگ جماعت که بگویند
تا بوده همین بوده، دلم سخت گرفته ست
یک عمر دویدیم و به مقصد نرسیدیم
زین پویش بیهوده دلم سخت گرفته ست
شاعر محمد هنرپور
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو