حَریـرِ شالِ سُـرخ از مـوی زیبایت جـدا کردی
نرقصیدی ولی بـر هـم زدی موهای مشکی را
و با هر خنده ات آشـوبِ دلچسـبی به پا کردی
بـه استقبالِ چشمانت دلــم سر تا کمــر خـَـم شد
همان وقـتی کـه پا از روی پایت جابجا کـردی
عجـب قنـدِ سمـرقنـدی تـو در کنـجِ لبـت داری
تو ای شیرین ترین بانو به فرهادت جفا کردی
تـو ای مـه پـارۀ شیطان فـرشتـه؛ لعنـتی بنشیـن
گـمان کـُن مـثـل بـارِ قبـلی ؛اینبـارم خطا کـردی
بـه جـُـرمِ عـاشقی شلاقِ مـویت را بـزن بر من
نگو در قـاب آئیـنه مــرا از خــود سَــوا کـردی
لبـت بگـشا مُعــطر کــن هــوای بـاغ جانــم را
بگو از بـیقــراری ؛ کـلبــۀ عشــقی بـنا کــردی
دلِ ســر به هــوا ؛اینگونه آدم شـد کـه می بینی
تــو ای حــواتـریـن با آدمِ تنــها چــه هـا کردی
خیــالاتی شــدم با ایــن غـزل امـا خیالی نیست
کـه تـو خـواندی و کلی با غـزلهایم صفا کردی
( با تقدیم احترام ــ #محمدمنصورفلاح)
شاعر محمد منصورفلاح
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو