خواهم تو را به کاسه غزلی مهمان کنم
جمعه با قلم دیده تورا در دل نشان کنم
هزار شعرنا گفته روی هم در دلم جامانده
سنگ صبورم کجایی دل فدای جانان کنم
از غم هجران اشک یاران قنات خشکیده
گر بیایی هر چه دارم به پایت قربان کنم
چشم یاران خیره در افق به عشق دیدنت
توبیا تا از دل و جان جمکران گلستان کنم
دیده در به در خیره به جمال تو می گردد
روز آمدن رو به آسمان ، مادرم خندان کنم
امید من که تکیه بر کعبه کنی مرا بخوانی
چو لایق شوم دشمنان را تا ابد زندان کنم
عطر تو وطن را معطر به گل نسترن کرده
زیر پای قدمت گل بریزم لبخنداحسان کنم
با تن خسته استخوان شکسته شتاب دیدارم
یک لحظه نگاه تو را تقدیم خاک شهیدان کنم
شاعر محمد شمس باروق
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو