و چه قسمت شده که جان به لب من شده ام
خود را با همه آتش به خود آتش شده ام
درد دلتنگی زیاد است ولی کافی نه
من از این درد که نه از تو به آخر شده ام
پا گذاشتم در این جاده که همواره کج است
من در این جاده کج با همه غم خم شده ام
غم در دل بسیار است ولی گوشی نیست
گوش خود را بخرم باز به خود سر شده ام
شده ام یک حباب بر لب یک رود نگران
من نه از لرزه ی خود بلکه ز رود لمس شده ام
شده ام مثل یک شهر که غرق در جنگ است
مثل یک شهر که نه ملک که ویران شده ام
من نه آنم که بگویم بروم باز آیم
و تو گفتی برو ، من از رجزم خوار شده ام
آنقَدَر داغ به جانم که همه داغ منم
آنقَدَر حرف به جانم همه تن لب شده ام
آنقَدَر عشق به عالم بنهادیم هر بار
آنقَدَر زخم به جانم بزدند خون شده ام
آنقَدَر دور زدم از ره آن جاده که راست
اندکی دور بزنم باز به راست سر شده ام…
شده بی یار و کس آنکس که دلش با کس بود
از همه عالم و ادم به در امشب شده ام
شده یک مرد که بغضش بدرد حنجره را
اندکی صبر دهید از همه کس دور شده ام
روم انجا که دلم هیچ نیارد به لبی
هیچکس را نپسندد ، بعد این سنگ شده ام
خود را با همه آتش به خود آتش شده ام
درد دلتنگی زیاد است ولی کافی نه
من از این درد که نه از تو به آخر شده ام
پا گذاشتم در این جاده که همواره کج است
من در این جاده کج با همه غم خم شده ام
غم در دل بسیار است ولی گوشی نیست
گوش خود را بخرم باز به خود سر شده ام
شده ام یک حباب بر لب یک رود نگران
من نه از لرزه ی خود بلکه ز رود لمس شده ام
شده ام مثل یک شهر که غرق در جنگ است
مثل یک شهر که نه ملک که ویران شده ام
من نه آنم که بگویم بروم باز آیم
و تو گفتی برو ، من از رجزم خوار شده ام
آنقَدَر داغ به جانم که همه داغ منم
آنقَدَر حرف به جانم همه تن لب شده ام
آنقَدَر عشق به عالم بنهادیم هر بار
آنقَدَر زخم به جانم بزدند خون شده ام
آنقَدَر دور زدم از ره آن جاده که راست
اندکی دور بزنم باز به راست سر شده ام…
شده بی یار و کس آنکس که دلش با کس بود
از همه عالم و ادم به در امشب شده ام
شده یک مرد که بغضش بدرد حنجره را
اندکی صبر دهید از همه کس دور شده ام
روم انجا که دلم هیچ نیارد به لبی
هیچکس را نپسندد ، بعد این سنگ شده ام
امشب بهر به سر آمدن عمر که هیچ ،
امشب بهر ز دست دادن دل جِد شده ام
شاعر محمد رضا دیندار
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو