تو گفتی میروم آخر دلت را جای میزارم
دگر نامه نمیخوانم و از عشقَت بیزارم
بگفتم که تو را بینم همیشه درکنارم و تا بند نفس هایم دوستت میدارم
تو گفتی بس بکن دیگر نه می خواهم تو را بینم و دوستت هم نمیدارم
شکست قلبم صدایش در نیامد فرو ریخت به چشمَت هم نیامد
بسختی باورم شداین تو بودی زدی آتش بجانم٬که رَحمت هم نیامد
محسن همتی
شاعر محسن همتی کنوی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو