آناهیتا آقا بیگی
قلبها غصه دار ميگردد
در تب انتظار ميميرند
خسته از اين خزان غمگين با
آرزوي بهار ميميرند
گرچه آرام و سر به زير و خموش
ليك با اقتدار ميميرند
مثل آيينهها كه شفافند
زير گرد و غبار ميميرند
از همه عمرشان ز خوبي با
يك بغل يادگار ميميرند