آرزو نوری
پدرم
حاشیه فنجانها را
راه میرود
بی وقفه
من از سفری می آیم
که آمدنی ندارد
خودم را فریب می دهم
«همه چیز بستگی دارد
اینکه چقدر
توی فنجان ات
جا باز می کنم»
چرا دروغ بگویم؟
چرا؟
من
پشت این میزها
همانقدر به بن بست رسیدهام
که تو
توی فنجان قهوهام
بوده ای- نبوده ای
همانقدر به بن بست رسیدهام
که پدرم
حاشیه فنجانها را
راه رفته – راه نرفته
خودم را فریب میدهم
خودم را…
بخش شعر سپید | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران