آه از عشقے ڪه سرگرمےِ این تقدیر شد
شرم از یارے ڪه دل از ظلم چشمش پیر شد
درد شد شعرے، ڪه در توصیف چشمش گفتهام
آنڪه ابیاتش، چو بغضے، در گلویم گیر شد
ذرهاے از عشق و احساسم به قلب تو نبود
تا به چشم خود بدیدم، عاشقے تحقیر شد
با تو اے همزاد! پس “اردےبهشت” ما ڪجاست؟
چشم تا بر هم زدیم، اردےبهشت هم “تیر” شد
عمر، تاوان دل بشڪستهے ما داده است
تا بدانے ڪودك دل، از چه سالے پیر شد
دل سپردم بر ڪسے ڪه، دل بمن نسپرده بود
ڪاش مےدانست “سلطانش”، چرا دلسیر شد
#علی_سلطانی_نژاد
شاعر علی سلطانی نژاد
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو